آغوش...
سلام به همگی 94 دیشب تا صبح در آغوشم بود... با صدا و بی صدا. آرام بود و گاه نا آرام. نا آرام بود و گاه آرام. اما آنچه مهم می آمد از نظرش، آغوش گرمی بود که پناهش بود. با تمام وجود. بزرگ که می شویم انقدر آغوش هایمان زیاد می شوند که یادمان می رود فقط و فقط در آغوش یکی بودن است که راه نجاتمان را فراهم می کند : خدا. ...
نویسنده :
م.س و دوستان
22:03